1 به خدایی که روز را دامن با گریبان شب گره کردست
2 پشت چرخ از نهیب تیر قضا جفته همچون کمان به زه کردست
3 کارزوی توام جهان فراخ تنگ چون حلقهٔ زره کردست
1 عشق تو دل را نکو پیرایهایست دیده را دیدار تو سرمایهایست
2 تیر مژگان ترا خون ریختن در طریق عشق کمتر پایهایست
1 دل در آن یار دلاویز آویخت فتنه اینست که آن یار انگیخت
2 دل و دین و می و عهد و قوت رخت بر سر به یکی پای گریخت
1 دست در وصل یار مینرسد جز غمم زان نگار مینرسد
2 عشق را گرچه آستانه بسیست هیچ در انتظار مینرسد