1 به خدایی که در موجودات جز به امرش نمی شود منظوم
2 که بماندم چو قالبی بی روح تا ز دیدار تو شدم محروم
1 برید عقل ترا کی برد به ملک صفا که دل هنوز به بازار صورتست ترا
2 نه طفل راهی از آواز و شکل دل برگیر که پیل را سر و شکلست و پشه را آوا
1 این خر جبلتان که قدم بر قدم نهند بی معنی اند و در ره معنی قدم نهند
2 ناشسته هیچ یک حدث جهل وین عجب کاغاز هر سخن ز حدوث و قدم نهند
1 دوش که شد ماه نهان در غبار آن مه نو روی نمود آشکار
2 طالع دولت شده بی اطلاع اختر خوبی زده بی اختیار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به