1 به خدایی که معول به همه چیز بدوست به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست
2 که به اقطاع نخواهم نه جهان بلکه فلک نه فلک نیز مجرد فلک و هرچه دروست
1 بیمهر جمال تو دلی نیست بیمهر هوای تو گلی نیست
2 بگذشت زمانه وز تو کس را جز عمر گذشته حاصلی نیست
1 کار دل از آرزوی دوست به جانست تا چه شود عاقبت که کار در آنست
2 کرد ز جان و جهان ملول به جورم با همه بیداد و جور جان جهانست
1 در دست غم یار دلارام بماندم هشیارترین مرغم و در دام بماندم
2 بردم ندب عشق ز خوبان جهان من از دست دل ساده سرانجام بماندم