1 به خدایی که کوه و دریا را خازن در و لعل رخشان کرد
2 که من از درد فرقت لب تو آن کشید م که شرح نتوان کرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چون نیستی آنچنان که میباید تن در دادم چنانکه میآید
2 گفتی که از این بتر کنم خواهی الحق نه که هیچ درنمیباید
1 مکن ای دل که عشق کار تو نیست بار خود را ببر که بار تو نیست
2 مردی از عشق و در غم دگری گرچه این هم به اختیار تو نیست
1 ساقیا بادهٔ صبوح بیار دانهٔ دام هر فتوح بیار
2 قبلهٔ ملت مسیح بده آفت توبهٔ نصوح بیار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **