1
به خدایی که از کمان قضا
تیر تقدیر را روان کردست
2
چشمهٔ آفتاب رخشان را
خازن نقد آسمان کردست
3
کز نحیفی و ناتوانی و ضعف
دورم از روی تو چنان کردست
4
که مرا دور بودن از رویت
هرچه گویم فزون از آن کردست
5
نتوان شرح داد آنکه مرا
غم هجر تو بر چه سان کردست