1 به خدایی که قدر قدرت او ماه را عاجز محاق کند
2 کاین دل ریش آرزومندم تا که با وصلت اتفاق کند
3 گر زند خیمه بر دروغ زند ور کند شادی نفاق کند
1 پایم از عشق تو در سنگ آمدست عقل را با تو قبا تنگ آمدست
2 نام من هرگز نیاری بر زبان آری از نامم ترا ننگ آمدست
1 دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
2 آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
1 یار دل در میان نمیآرد وز دل من نشان نمیآرد
2 سایه بر کار من نمیفکند تا که کارم به جان نمیآرد