1 تا دل به هوای وصل جانان دادم لب بر لب او نهاده و جان دادم
2 خضر ار ز لب چشمهٔ حیوان جان یافت من جان به لب چشمهٔ حیوان دادم
1 چون خاک میشود به رهت جان پاک ما بگذار نخوت از سر و بگذر به خاک ما
2 یا رب که دامن تو نگیرد به روز حشر خونی که ریختی ز دل چاک چاک ما
1 یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است
2 من و اوصاف تو تا شغل قلم تحریر است من و تحسین تو تا کار زبان گفتار است
1 چنان ز وحشت عشقت دلم هراسان است که اولین نفسم جان سپردن آسان است
2 اگر به جان منت صدهزار فرمان است خلاف رای تو کردن خلاف امکان است