- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رخصتم ده که سر زلف سیاهت گیرم دیده را روشنی از روی چو ماهت گیرم
2 چون تو را نیست سرآنکه بیابم به تو راه داد خواهم نه بیایم سر راهت گیرم
3 گر چه بیشم گنهی نیست زنم دست نیاز دامن لطف پی عفو گناهت گیرم
4 سایه افکن به من ای سرو که افتم به هلاک گر نه از حادثه دهر پناهت گیرم
5 از سر بسترم امشب مرو ای همسایه تا به اندوه شب خویش گواهت گیرم
6 ای گل از لطف مزن لاف که پیش رخ او با دو صد برگ یکی برگ گیاهت گیرم
7 جامیا دم مزن از درد و غم هجر که من شرح این واقعه از ناله و آهت گیرم