1 تا چند بساط شادی و غم گیریم راه و روش مردم عالم گیریم
2 کو زلف مشوشی که در هم پاشیم کو شعلهٔ آتشی که در هم گیریم
1 در خرابات مجانین کن گذر تا ببینی رسم و آئین دگر
2 عادت اینجا ترک رسم و عادت است رسم، اینجا ترک جان و ترک سر
1 با سبحه به چپ و راست ساغر گیریم وز ننگ ریا دین قلندر گیریم
2 چون باد به هر ناخوش و خوش در گذریم چون شعله بهر خار خسی درگیریم
1 آموخت ما را آن زلف و گردن زنار بستن، بت سجده کردن
2 آن مار گیسو بر گردن او هر کس که بیند خونش بگردن