1 تا از چمن آن سرو خرامان بگذشت درد دل آزرده ز درمان بگذشت
2 چون ابر بهار از آنسبب گریانم کز گلشن ملک آن بت خندان بگذشت
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
2 منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار