تا به کی دل را ز درد از جهان ملک خاتون غزل 1049

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تا به کی دل را ز درد عشق تو پر خون کنم

1 تا به کی دل را ز درد عشق تو پر خون کنم دیده نم دیده را در هجر تو جیحون کنم

2 هر شب از دست فراقت چند بار از راه چشم زعفرانی رنگ رخسارم ز خون گلگون کنم

3 چون الف بودم قدی داری روا ای بیوفا کان الف را هر دم از درد فراقت نون کنم

4 گفته بودی در غمم چونی چه گویم درد دل بی رخت ای نور دیده زندگانی چون کنم

5 درد عشقم همچو افسانه ست نزد خاطرت در نمی گیرد اگر خود صد هزار افسون کنم

6 دیده ام بر من حسد دارد نگر تا چاره چیست گر مفر باشد ز راه غیرتش بیرون کنم

7 ناله گاه از درد دوری می کنم بیچاره وار گاه از جور و جفای گردی گردون کنم

8 گرچه درویشم ولی از کیمیای وصل تو گر بیابم خویشتن را در شبی قارون کنم

9 هم امیدم هست روزی در جهان کز وصل من خاک در چشم حسودان خسیس دون کنم

عکس نوشته
کامنت
comment