1 به هرگلشن که شور از شیون مستانه اندازم لباس غنچه را، چاک از دل دیوانه اندازم
2 سمندر مشربم، افسردگی شوقم نمی داند به هر داغی که سوزم، طرح آتشخانه اندازم
1 یک پرده نشید است صلا گوش اصم را ناقوس صنم خانه و لبیک حرم را
2 از بتکده تا کعبه رهی نیست، برهمن سدِّ ره خود ساخته ای سنگ صنم را
1 گوشی نشنیده ست صفیر از قفس ما چون شمع، به لب سوخته آید نفس ما
2 با قافلهٔ لاله درین دشت رفیقیم گلبانگ خموشی ست فغان جرس ما
1 دیدم صنمی، های صلا، کعبهنشینها بیعانه ببازید به یادش دل و دینها
2 در عشق، دل از کوثر و رضوان نگشاید از دوست تسلی نتوان گشت، به اینها