به هر منزل که جانان من آنجاست از جامی غزل 179

به هر منزل که جانان من آنجاست

1 به هر منزل که جانان من آنجاست تنم اینجا ولی جان من آنجاست

2 من ار دورم بحمدالله که باری دل بی صبر و سامان من آنجاست

3 مرا گر نیست جا بر طرف بامش خوشم کآواز افغان من آنجاست

4 در آن کشور مسلمانی مجویید که شوخ نامسلمان من آنجاست

5 چه حاجت ماه تابان در دیاری که خورشید درخشان من آنجاست

6 به تیغ آن مه دلم را می کند چاک بهانه آنکه پیکان من آنجاست

7 مخوان جامی جز آنجا گفته خویش که محبوب سخندان من آنجاست

عکس نوشته
کامنت
comment