1 به هشتصد و نود و پنج در شب شنبه که بود سلخ مه فوت احمد مرسل
2 کشید خواجه دنیا و دین عبیدالله شراب صافی عیش ابد ز جام اجل
3 قرارگاه دلش باد در مدارج قرب معارج درجات و مشاهد کمل
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم
1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست
2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت