1 به هشتصد و نود و پنج در شب شنبه که بود سلخ مه فوت احمد مرسل
2 کشید خواجه دنیا و دین عبیدالله شراب صافی عیش ابد ز جام اجل
3 قرارگاه دلش باد در مدارج قرب معارج درجات و مشاهد کمل
1 رفت پیش آن معبر ساده ای از ره عقل و خرد افتاده ای
2 گفت دیدم صبحدم خود را به خواب در دهی سرگشته ویران و خراب
1 در خم این گنبد عالی اساس چیست شغل شاکر منعم شناس
2 در مقام شاکری بودن مقیم بر کرم های جهاندار کریم
1 شه چو شد آگاه بعد از چند گاه زان فراق جانگداز عمر کاه
2 ناله بر گردون رسانیدن گرفت وز دو دیده خون چکانیدن گرفت