- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب که سازد هر زمان در گریهام بیاختیار امشب
2 به حالم شمع را گر دل بسوزد گو سر خود گیر که در هجران مرا تا صبحدم اینست کار امشب
3 خیال آن پری دارد بدان حالم که میخواهد که رو بر کوه و صحرا آورم دیوانهوار امشب
4 تماشا را شده همسایگان بر بامها حیران که این مجنون دگر از گریه گشته بیقرار امشب
5 اگر آب سرشکم غرقه سازد ناصحا از پند زبان کوتاه کن ما را دمی با ما گذار امشب
6 ملولم از حیات ای دل عجب کز کاروان عمر نخواهد بر غریبستان به عقبی بست بار امشب
7 مده جام شراب ای ساقی دوران که میخواهد که از جسم حزین فرقت گزیند جان زار امشب
8 هزاران شب رسید ای فانی از هجران به روز اما نبیند روی روز ار خود بود چون من هزار امشب