-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا بر حریر ساده کشیدی علم ز صوف شد شکل یک هلال ز خورشید در کسوف
2 حسن رخت بسبزه خطت تمام شد نادر مهی که هست تمامیش در خسوف
3 سطح سپهر پر شود از ماه و آفتاب چون نور عارضت رود از روزن سقوف
4 گر جان چو سایه در پی مهرت روان بود ز آن خوشتر آیدم گه کند در برم وقوف
5 باشد بدور حسن تو یکسر نصیب ما در روزگار هر چه شود واقع از صروف
6 در حسن یوسفی و عجب آنکه نزد تو باشد چنانکه نزد سلیمان ز جان صفوف
7 ابن یمین سپر کند از جان چو بر کشید از جفن خویش غمزه جادوی تو سیوف