1 به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را

2 ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را

3 نشسته فارغ البالیم در دور تغار می به راندن دور نتوان کرد زانجا چون مگس ما را

4 به فریاد خمار افتاده پیر دیر بدحالم تو خواهی بود یا خود مغبچه فریادرس ما را

5 غریو کوس شاه از خواب مستی در نمی آرد چه بیداری دهد ای کاروان بانگ جرس ما را

6 گدایی التماس ما بود یک جرعه می در سر نخواهد بود لعل تاج شاهی ملتمس ما را

7 ازان رندان شمر ما را که در رندی و شبگردی چو مستان از عسس بگریزد ار بیند عسس ما را

8 چو فانی غرق می گشتیم لیکن عاقبت یابند حریفان بر کنار افکنده زین دریا چو خس ما را