1 تا خط تو برطرف مه آورد شبیخون از دیده روانست به هر نیم شبی خون
2 خطی است به خون گل سیراب نوشته آن سبزه نو رسته بر آن عارض گلگون
3 سنگی که زدی بر سر ما بیجهتی نیست لیلی به تکلف شکند کاسه مجنون
4 چندانکه زدم گریه بر این شعله جانسوز ساکن نشد آتش ز درون، آب ز بیرون
5 شاهی، به هواداری آن نرگس پرخواب بگذشت همه عمر به افسانه و افسون
دیدگاهها **