1 تا روی چو گل به بوستان آوردست این بلبل طبعم به زبان آوردست
2 از غمزه چشم مست و ابروش ببین این تیر جفا که در کمان آوردست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از لطف خویش درد دلم را دوا فرست من بی نوای وصل ز وصلم نوا فرست
2 بیگانگی مکن تو از این بیش دلبرا بویی ز زلف خویش سوی آشنا فرست
1 ای ز رویت خیره چشم آفتاب وی به مهر روی تو دلها کباب
2 برقع از روی چو خورشیدت بکش زآنکه بر خور کس نمی بندد نقاب
1 ما سر نهاده ایم به پایش بگو صبا با سرو ناز تا که چرا سر کشد ز ما
2 گر عرضه می دهیم نیازی برش رواست کاو پادشاه کشور حسنست و ما گدا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به