1 به قمر فروغ بخشد رخ همچو گلستانش ز شکر خراج خواهد لب لعل دلستانش
2 عجب اینکه دیده هر دم دهدم نشان دلها به حوالی دهانی که نداد کس نشانش
1 روی زرینم از اندیشه سیمین بر او چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او
2 روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا نکند تازه مگر تازه گل پر بر او
1 نیسان نسیم باغ معنبر کند همی کز خاک سوده بیضه عنبر کند همی
2 باد صبا وزید و هوا و دماغ را پر عنبرین صبای معنبر کند همی