-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم هم ایمن از بلاییم، هم فارغ از گزندیم
2 گفتی برو ز کویم تا پای رفتنت هست زین جا کجا توان رفت زیرا که پایبندیم
3 از طاق ابروانت وز تار گیسوانت هم خسته کمانیم، هم بسته کمندیم
4 در دعوی محبت هم خوار و هم عزیزم در عالم مودت هم پست و هم بلندیم
5 او جز ملامت ما بر خود نمیپذیرد ما جز سلامت او بر خود نمیپسندیم
6 در عین تیرباران چشم از تو برنسبتم در وقت دادن جان دل از تو برنکندیم
7 وقتی نشد که بی دوست بر حال خود نگریم روزی نشد که در عشق بر کار خود نخندیم
8 گو از کمان مزن تیر کز دل به خون تپیدیم گو از میان مکش تیغ کز کف سپر فکندیم
9 با قهر و لطف معشوق در عاشقی فروغی هم چشمهسار زهریم، هم کاروان قندیم