فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

فروغی بسطامی
فروغی بسطامی

به که باشم بی قرار از زلف از فروغی بسطامی غزل 397

غزل 397 ام از 549 غزلیات

به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن

1 به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن من که دادم بی قراری را قرار خویشتن

2 کردم اظهار محبت پیش از زیبانگار پرده را برداشتم از روی کار خویشتن

3 دل ز کار افتاد و روزم تیره شد در عاشقی فکر کار دل کنم یا روزگار خویشتن

4 بس که کارم سخت شد از سخت گیریهای عشق مرگ را آسان گرفتم در کنار خویشتن

5 دلبرا گر عاشقی از عاشقت پنهان مکن راز خود مخفی مدار از رازدار خویشتن

6 من گرفتم جز تو دلداری نمودم اختیار چون نمایم با دل بی‌اختیار خویشتن

7 گر امید از طرهٔ عنبرفشانت برکنم چون کنم با خاطر امیدوار خویشتن

8 ار زدی هر دو عالم را توان بردن به خاک گر تو را عاشق کند شمع مزار خویشتن

9 زان فکندستی به محشر وعدهٔ دیدار خویش تا جهانی را کشی در انتظار خویشتن

10 تا فروغی با خط مشکین او شد آشنا مشک می‌بارد ز کلک مشکبار خویشتن

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن

شاعر شعر به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن چه کسی است ؟

شاعر شعر به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن فروغی بسطامی می باشد.

شعر به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن چیست ؟

قالب شعر به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن غزل است

مضمون اصلی شعر به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر