به هر زمین که نشانی ز خیمه لیلی از جامی غزل 953

به هر زمین که نشانی ز خیمه لیلی

1 به هر زمین که نشانی ز خیمه لیلی نماید، از مژه مجنون روان کند سیلی

2 سکون و صبر چه امکان چو بست قاید عشق زمام خاطر مجنون به محمل لیلی

3 پی دعای فراغت ز عشق مجنون را به کعبه برد پدر با صد آه و واویلی

4 گرفت حلقه که یارب به حق این خانه که هر دمم سوی لیلی زیاده ده میلی

5 به آب زمزم اگر شست خرقه زاهد شهر چه سود ازان چو ندارد طهارت ذیلی

6 گهی که بار دل خویش بر تو پیمایم به عرض ارض و سماوات بایدم کیلی

7 عنان دل به کف توست بنده جامی را اگر چه صف زده خوبان ز هر طرف خیلی

عکس نوشته
کامنت
comment