به پای مردیِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 1365

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

به پای مردیِ عقل از رهِ شکیبایی

1 به پای مردیِ عقل از رهِ شکیبایی کجا روم که محال است عقل و سودایی

2 طمع مکن که به تدبیرِ عقل دست دهد شکیب هر که برآورد سر به شیدایی

3 دلی بباید و پیشانی‌یی که نتوان رفت طریقِ عشق به نازک‌دلی و رعنایی

4 هنوز عشق ندانی که چیست تا وقتی که در محافلِ مردانِ پاک بازآیی

5 به جز کمال نبینی چو چشم بربندی به‌جز جمال نبینی چو چشم بگشایی

6 چو باز دیده ز هر دو جهان چو بردوزی به دوست راه بری چون به خویش بازآیی

7 نزاریا به سرِ عشق هیچ ره نبری به عقلِ مختصر آن به که درنیفزایی

8 خلافِ عشق به فرمانِ عقل دانی چیست همان حکایتِ ابلیس و خویشتن رایی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر