1 به خدایی که وصف بی چونش همه اسباب عقل بر هم زد
2 کاف کن در مشیتش چو بگشت صنع بیرنگ هر دو عالم زد
3 روح را قبهٔ مقدس بست طبه را خرگه مجسم زد
4 شحنهٔ امر و نهی تکلیفش خیمه بر آب و خاک آدم زد
5 که اگر بنده انوری هرگز به خلاف رضای تو دم زد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هرچه مرا روی تو به روی رساند ناخوش و خوشدل بهروی خوش بستاند
2 هست به رویت نیازم از همه رویی گرچه همه محنتی به روی رساند
1 دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
2 آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
1 حسن تو بر ماه لشکر میکشد عشق تو بر عقل خنجر میکشد
2 خدمتش بر دست میگیرد فلک هر کرا دست غمت برمیکشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به