- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند رود دل پی کاری که ندارد تا کی بود آوارهٔ یاری که ندارد
2 لعل لب او سوخت چسان خرمن جان را چون آتش یاقوت شراری که ندارد
3 دریای غم عشق مربی گهرم راست پرورده دلم را به کناری که ندارد
4 چون بار دل اهل حسد گشت ندانم دل در حرم وصل تو باری که ندارد
5 جویا چه کدورت به دلش از تو نشیند این پیکر فرسوده غباری که ندارد