- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند در آزاری ای دل زهوسناکی حیف است غبار آلود آئینه باین پاکی
2 زآلایش فطرت خاک جا کرده باین مرکز گر تو نهی آلایش روشنتر از افلاکی
3 از مهر بتان بگسل کاین امر بود عاطل زین بحر بجو ساحل با چستی و چالاکی
4 بیرون زجهان ایدل خیز آب و هوائی جو کاتش بدورن دارم زین سلسله خاکی
5 این خار جهانم کرد و آن رخنه بجانم کرد از دیده و دل هر روز شاید که شوم شاکی
6 این سلسله مویانرا وین سخت کمانانرا سست است همه پیمان بگذر زهوسناکی
7 از بس بی دل رفتی رسوای جهان گشتی آشفته بنه از سر قلاشی و بی باکی
8 عشقی بطلب سرمد تا بیخ هوس سوزد کو شعله هستی را خاصیت خاشاکی
9 رو عالم اکبر جو زود عشق مطهر جو یعنی که علی عالی کامد زکی و زاکی