- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هزار بار از آن بهتری که می گفتند خنک وجود کسانی که با غمت جفتند
2 نه آدمی که دوابند راستی آنها که این جمال بدیدند و در نیاشفتند
3 به جای دیده ی ما بوده ای که نادیده زمین به یاد تو یاران به دیده می رفتند
4 تو بر حریر بیاسوده فارغی ز آن ها که با خیال تو تا روز بر زمین رفتند
5 نه مفلسند کسانی اگر چه بی درمند که گنج مهر تو در کنج سینه بنهفتند
6 عجیب داشتمی پیش از این که عقلم بود ز عاشقان که نصیحت نمی پذیرفتند
7 هنوز در حرم عشق پای ننهادم که شهر بند وجودم ز عقل بگرفتند
8 میان طایفه ی عشق رمزها باشد که عاقلان به سر وقت آن نمی افتند
9 نزاریا غزلی باز گوی کین همه گل برای بلبل توحید عشق بشکفتند