1 افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار
2 در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار
3 نور چراغ چشم مرا یک جهان فزود چشم و چراغ خان جهانگیر نامدار
4 در عین افتقار رساندم به آسمان از مقدم مبارک او فرق افتخار
5 هر ذره شد ز جسم خراب من اختری سر زد چو در خرابهٔ من آفتابوار
6 باران عام رحمت او برخلاف رسم در تن اساس عمر مرا کرد استوار
7 کوتاه گشت پای اجل تا ز لطف گشت بالین طراز محتشم خسته فکار
8 سلطان سرفراز که کردست ایزدش تاج سر جمیع سلاطین روزگار