سه تحفه داد فراق دو زلف دوست از ادیب صابر قصیده 3

ادیب صابر

آثار ادیب صابر

ادیب صابر

سه تحفه داد فراق دو زلف دوست مرا

1 سه تحفه داد فراق دو زلف دوست مرا یکی دریغ و دوم حسرت و سوم سودا

2 سه نام یافتم از ساعت جدایی او یکی غریب و دوم غمگن و سوم تنها

3 منم ز عشق دو زلفش به عهد و بیعت و دل یکی درست و دوم محکم و سوم یکتا

4 به زلف و عارض و خط، آن مه خَتا و خُتن یکی شَبَه است و دوم بُسد و سوم مینا

5 سه بقعه از دو رخش صد هزار فخر کنند یکی طراز و دوم خَلُّخ و سوم یغما

6 جبین و روی و میانش ز روی نعت و صفت یکی مه است و دوم زهره و سوم جوزا

7 سه گوهر است که بستد لطافت از سه گهر یکی ز آب و دوم ز آتش و سوم ز هوا

8 همیشه با سه صفت مانده ام ز فرقت او یکی اسیر و دوم واله و سوم شیدا

9 ز سرو و ماه و پری حسن او جدا کردست یکی جمال و دوم صورت و سوم بالا

10 به روی و ساعد و سینه خجل شدند از وی یکی حریر و دوم حُله و سوم دیبا

11 سه نام یافت دو رخسار او ز حور و پری یکی لطیف و دوم طرفه و سوم زیبا

12 مگر ز روی و لب و کوی او به رشک درند یکی بهشت و دوم کوثر و سوم حورا

13 سه چیز در حسدند از دو دست نجم الدین یکی فرات دوم دجله و سوم دریا

14 علی بِن عمر آنکو به قدر و جاه و سخاست یکی تمام و دوم عالی و سوم والا

15 گذشت همت و رای و محل او ز سه چیز یکی ز شمس و دوم ز اختر و سوم ز سما

16 به فضل و کلک و کفَش مقتدی سه طایفه اند یکی قضاه و دوم ساده و سوم امرا

17 نعیم و ناز و نیاز از عطای او شده اند یکی نهان و دوم ظاهر و سوم پیدا

18 به صد هزار زبان شاکرند از او سه گروه یکی حکیم و دوم عاقل و سوم دانا

19 سحاب و بحر و صدف شد ز فضل و طبع و کفَش یکی حقیر و دوم طیره و سوم رسوا

20 خلاص داد کفش اهل فضل را ز سه چیز یکی ز شر و دوم ز آفت و سوم ز بلا

21 ز قدر و رتبت و دیدار او همی نازند یکی سپهر و دوم اختر و سوم دنیا

22 هزار گونه بزرگیش هست و نیست سه چیز یکی همال و دوم همبر و سوم همتا

23 سه گونه عیب نگردد به گرد وعده او یکی خلاف و دوم نسیه و سوم فردا

24 ز معن و جعفر و فضل اندر او سه چیز پدید یکی خصال و دوم سیرت و سوم سیما

25 ایا گرفته هنر در دل و کف و قلمت یکی مکان و دوم منزل و سوم ماوا

26 ز دین و بیّنت و حجت تو ترسانند یکی جهود و دوم ملحد و سوم ترسا

27 ز مجد دین که ز جدش سه جای جاه گرفت یکی حجاز و دوم مکه و سوم بطحا

28 به قدر و جاه و جلالت گواه او شده اند یکی نبی و دوم حیدر و سوم زهرا

29 ز خلق و خلق و خصالش به حشر فخر کنند یکی رسول و دوم آدم و سوم حوا

30 همیشه حرمت او را ز پادشا سه مدد یکی مثال و دوم خلعت و سوم طغرا

31 زمین سه چیز ندارد چو عزم و ذکر و دلت یکی ثبات و دوم بسطت و سوم پهنا

32 به عز و فخر و بزرگی رسیده اند از تو یکی تبار و دوم دوده و سوم آبا

33 رسید موسم نوروز و تازه گشت سه جای یکی جهان و دوم سبزه و سوم صحرا

34 شدند باغ و زمین و چمن ز فر بهار یکی جوان و دوم تازه و سوم برنا

35 ز لحن بلبل و قمری گریختند سه چیز یکی غراب و دوم شدت و سوم سرما

36 به باغ و راغ ز مَستان سه چیز پیدا شد یکی خروش و دوم زحمت و سوم غوغا

37 سه شهر در حسدند از بهار و باغ و چمن یکی دمشق و دوم ششتر و سوم صنعا

38 مرا به بلبل عاشق سه چیز عاشق کرد یکی نوا و دوم نغمه و سوم آوا

39 جوان کنند خرف را همی سه چیز لطیف یکی بهار و دوم سبزه و سوم صهبا

40 همیشه باد بهار و سپهر و اختر و دهر یکی رهیت و دوم چاکر و سوم مولا

41 بدین قصیده که دارد ز نیکویی سه صفت یکی بدیع و دوم معجز و سوم غرا

42 به سوی طایف و کرمان و بصره آوردم یکی اَدیم و دوم زیره و سوم خرما

43 همیشه تا بود از چشم ما سه چیز نهان یکی پری و دوم جنت و سوم عنقا

44 نهان مباد سه چیز از مکان حضرت تو یکی بقا و دوم دولت و سوم نعما

عکس نوشته
کامنت
comment