1 اندیشه به کنه حق تعالی نرسد برگرد که پای فکرت اینجا نرسد
2 اندیشه ما خاروخس و حق دریاست خاموش که خس به قعر دریا نرسد
1 ز مه رویان مهی جستم به خوبی آفتاب اما از این دفتر به دستم فردی افتاد انتخاب اما
2 چسان ایمن توان شد از فریب نرگس مستش که خون عاشقان نو شد به تقریب شراب اما
1 از تنگی دل نیست به لب ره نفسم را یا رب کند آگاه که فریادرسم را
2 در وصلم و از هجر بود ناله زارم آویخته صیاد به گلبن قفسم را
1 مگر ز آن گل شمیمی هست باد صبحگاهی را که دارد این نشاطافزایی و اندوهکاهی را
2 ز دوزخ گو مترسان داغ هجران دیده را زاهد کز آتش نیست باکی دور از آب افتاده ماهی را