- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر چند براه طلب دوست دویدیم از کوشش بسیار بجائی نرسیدیم
2 بربوی وصال تو شدم محو درین راه از خویش بماندیم وز هجران نرهیدیم
3 ماسود جهان در سر سودای تو کردیم دادیم دل و دین و غم عشق خریدیم
4 بنمود رخ از پرده و دل برد و نهان شد بی پرده دگر ماه رخش هیچ ندیدیم
5 کردیم وداع خرد و صبر بکلی تا جرعه از جام می عشق چشیدیم
6 شاید که شود جان بتو پیوند درآخر زان دل ز خیال دو جهان باز بریدیم
7 بی طاقت و سودازده و زار و نزاریم از بس که بجان بار غم عشق کشیدیم
8 گر خلق مرا نیک شمارند و گر بد از روی یقین دان که فریدیم و وحیدیم
9 دیوانه و مست است ز عشق تو اسیری این وایه همیشه بدعا می طلبیدیم