1 آن کس که حریف عشق باید پیوست دایم زشراب بیخودی باشد مست
2 گر زانک دلت را سر ره رفتن هست پا بر سر نفس خود نه و بردی دست
1 چون شخص به نورِ ذکر بینا گردد موسی صفت او به طور سینا گردد
2 عیسی زبان در قدم و دم باشد در گنبد نیلگون مینا گردد
1 از لذّت این وجود مانع گردی بر عین کمال خویش صانع گردی
2 بر جمله جهانیان شود مسکن تو با لقمه و خرقه ای چو قانع گردی
1 یا رب تو حلاوتی به جانم برسان وز هجر زمانه با وصالم برسان
2 جز تو همه ناقصند در عین وجود ای کامل مطلق به کمالم برسان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به