1 آنها که همی دهند نادیده نشان در کوی تحیرّند و در بحر گمان
2 چیزی است نهان ز دیدهٔ آدمیان و آنها که ندیده اند شادند زیان
1 آتش نزند در دل ما الّا او کوته نکند منزل ما الّا او
2 گر جمله جهانیان طبیبم گردند حل می نکند مشکل ما الّا او
1 چون شخص به نورِ ذکر بینا گردد موسی صفت او به طور سینا گردد
2 عیسی زبان در قدم و دم باشد در گنبد نیلگون مینا گردد
1 بی روی توَم زخویشتن دل بگرفت وز درد توَم زمرد و زن دل بگرفت
2 از من دل من گرفت [و از دل] من نیز از سوزش حال دل من دل بگرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به