1 آنان که در محبت او سنگ میخورند خون را به جای بادهٔ گلرنگ میخورند
2 من تنگدل ز رشک گروهی که در خیال تنگ شکر از آن دهن تنگ میخورند
3 قومی که خشت میکده بالین نمودهاند باور مکن که حسرت اورنگ میخورند
4 زاهد شبی به حلقهٔ مستان گذار کن تا بنگری که می به چه آهنگ میخورند
5 گل های سرفکندهٔ این باغ روز و شب اندوه و آن دو سنبل شب رنگ میخورند
6 من خون دل به ناله خورم زان که اهل ذوق می را به نغمههای خوش چنگ میخورند
7 نامم به ننگ در همه شهر شهره شد کم نام آن کسان که غم ننگ میخورند
8 من خوردهام ز ناوک مژگان کودکی زخمی که پر دلان به صف جنگ میخورند
9 مردم به دور نرگس مستش فروغیا در عین حیرتم که چرا بنگ میخورند
دیدگاهها **