1 آنها که درین راه فلاحی باشند کی یار می و جفت صراحی باشند
2 گر خلوت و عزلت از اباحت باشد پس جملهٔ انبیا مباحی باشند
1 بی نیش مگس به نوش شهدی نرسی بی جان کنشی به نیک عهدی نرسی
2 ننهاده به جهد هیچ کس را ندهند لیکن بنهاده جز به جهدی نرسی
1 تا وسوسهٔ عشق مهیّا نشود بی صدق و صفا عیش مهنّا نشود
2 دنیا ندهی زدست و دین می طلبی این هر دو به یک جای مهیّا نشود
1 خود را چو نمود او نه خیال است و نه طیف تو چون و چگونه دانیش باشد حیف
2 هرگز نرسی به ذات او تا گویی ماهو و متی و لم و این و کم و کیف