کسان مشغول کار خویش از مشتاق اصفهانی غزل 151

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

کسان مشغول کار خویش و من مشغول یار خود

1 کسان مشغول کار خویش و من مشغول یار خود که خواهد آمدن تا زین میان آخر به کار خود

2 نخواهم پرتو از مهر و فروغ از مه که در عشقت خوشم با روزهای تیره و شبهای تار خود

3 باین شادم که نتوانم کنم گردآوری خود را بکویت گر پریشان ساختم مشت غبار خود

4 ز بی‌قدری ندارم عزتی ناخوانده مهمانم ببزم او مکرر آزمودم اعتبار خود

5 تو را با غیر دیدم کرد غیرت بیخودم ورنه به زخم کاریی میساختم زین تیغ کار خود

6 خوشم گر خاک جولانگاه او گشتم بامیدی که گردم گرد و افتم در قفای شهسوار خود

7 ز تیغش آن شهید بی‌کسم مشتاق در کویش که غیر از شمع دلسوزی ندیدم بر مزار خود

عکس نوشته
کامنت
comment