آن دو رخ را که نبینیم مگر ماه به ماه از جامی غزل 840

آن دو رخ را که نبینیم مگر ماه به ماه

1 آن دو رخ را که نبینیم مگر ماه به ماه به جمال تو که هستیم به جان نیکو خواه

2 گر کشی از پی نخجیر گه صید کمان برکشد آهوی مسکین ز دل سوخته آه

3 جمله خوبان به رخت خط غلامی دادند هست آن خال سیه نیز بر این جمله گواه

4 بر ندارم ز رهت روی اگر سر برود چه کنم کز ازل اینگونه شدم روی به راه

5 خواهد از غصه رقیب تو که ریزد خونم ناگه ار جانب تیغ تو کنم تیز نگاه

6 در اشک و رخ زردم بنگر کز گردون حاصل خرمن من نیست جز این دانه و کاه

7 جامی از هجر رخت گه تب و گه آه کشد نیست کس را به جهان حال بدین گونه تباه

عکس نوشته
کامنت
comment