-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی شکست از سنگ ما بر ساغر چینی رسد مویی
2 درین نخجیرگاه افلاک را بنگر سراسیمه که شد گنبدزنان، گویی گریزان خیل آهویی
3 پریشانگوست بر یاد سر زلف سیاه او زبانم همچو آن خامه که باشد بر سرش مویی
4 شکوه از جود حاصل می شود ارباب دولت را ندارد رتبه حرفی هم که آن را نیست پهلویی
5 فلاخن وار دارند این حریفان را که می بینی برای باد سنجیدن، همه سنگ و ترازویی
6 هوس چون شیر بر اطراف آن سیمین بدن گردد که زیر دامن او دیده نقش پای آهویی
7 حریفان از دکانداری شکار مدعا کردند همای کلک ما نبود چو شاهین ترازویی
8 به عزم آستان دوست می خواهم سلیم امشب زنم همچون کبوتر از حریم کعبه یاهویی