- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای کسانی که بخاک قدمش جا دارید گاه گاه از من محروم شده یاد آرید
2 تا کی از حسرت او خیزم و بر خاک افتم؟ وقت آنست که از خاک مرا بردارید
3 گر ز نزدیک نخواهد که ببینم رویش باری، از دور بنظاره او بگذارید
4 بی شمارند صف جمع غلامان در پیش بنده را در صف آن جمع یکی بشمارید
5 گرد آن کوی سگانند بسی، بهر خدا که مرا نیز در آن کوی سگی پندارید
6 بعد مردن سر من در سر کویش فگنید ور توانید بخاک قدمش بسپارید
7 تا کی، ای سنگدلان، مرگ هلالی طلبید؟ مرد بیچاره، شما نیز همین انگارید