- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن عزیزانی که با ما جام و ساغر داشتند مهر ما از یکدلی با جان برابر داشتند
2 از بر ما وقت عشرت جام نوشین خواستند وز پی ما روز کینه تیغ و خنجر داشتند
3 روز ما از خوشدلی چون مهر و ماه افروختند بزم ما از همدمی پر شهد و شکر داشتند
4 از برای گوی و چوگان وز پی بزم و شکار هر چه آن در خور بود موزون و در خور داشتند
5 هم به میدان یار بوده هم به مجلس همنفس بهر آن کاسباب این هر دو میسر داشتند
6 ای بسا روزا که آن یاران همدم عیش ما از خوشیهای جهان صد بار خوشتر داشتند
7 ای بسا شبها که از طبع لطیف و لظف خوش بزم و جام ما بسان خلد و کوثر داشتند
8 تا نه بس دیر از قضای لایزالی یک به یک ناگهان چشم از جهان و دل ز جان برداشتند
9 مهره عمر همه در ششدر قهر اوفتاد راست گویی مهره دایم در مششدر داشتند
10 گر چه یاران حاصل اند امروز و همجنسان به دست راست باید گفت ایشان رنگ دیگر داشتند