-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم صبر از من دیوانه برد آرام صد فرزانه هم
2 لعلش بشارت میدهد کان غمزه دارد قصد جان پنهان اشارت میکند آن نرگس مستانه هم
3 از بس که در مشق جنون رسوا شدم پیرانه سر خندند بر من نوخطان طفلان مکتب خانه هم
4 ای ناصخ از فرمان من سرمیکشد تیغ زبان امروز پند من مده کاشفتهام دیوانه هم
5 گر روی بنمائی به من ای شمع بنمایم به تو در جان سپاری عاشقی چابکتر از پروانه هم
6 ای کنج دلها مهر تو در سینهام روزنی شاید توانی یافتن چیزی درین ویرانه هم
7 بیگانگیهای سگت شبها چو یاد آید مرا گرید به حالم آشنا رحم آور بیگانه هم
8 چون در کنارم نامدی زان لب کرم کن بوسهٔ کز بادهٔ وصلت شدم راضی به یک پیمانه هم
9 چون شانه بر کاکل زدی رگهای جان محتشم صد تاب خورد از دست تو صد نیشتر از شانه هم