جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون
جهان ملک خاتون

این دیدهٔ جان مرا روی از جهان ملک خاتون غزل 637

غزل 637 ام از 1809 غزلیات

این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند

1 این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند مدحت زبان روح را گویی که گویا می‌کند

2 عمری‌ست تا جان می‌دهم بر وعدهٔ روز وصال تا کی بت سنگین‌دلم امروز و فردا می‌کند

3 هر شب ز هجرت مردم چشم من سودازده هردم چو ملّاحان شنا در آب دریا می‌کند

4 گوید به هجران صبر کن تا کام یابی از جهان سودای عشقش چون کنم در سینه غوغا می‌کند

5 از صبر کامم تلخ شد حاصل نشد کام دلم آخر بگو تا کی بتم این جور بر ما می‌کند

6 درد دلی دارم ز تو گل قند فرمودم طبیب زان روی و لب کن چاره‌ای کان دفع صفرا می‌کند

7 با چشم فتّانش بگو تا کی خورد خون دلم با ما چرا چون زلف خود هر لحظه سودا می‌کند

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند

شاعر شعر این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند چه کسی است ؟

شاعر شعر این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند جهان ملک خاتون می باشد.

شعر این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند چیست ؟

قالب شعر این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند غزل است

مضمون اصلی شعر این دیدهٔ جان مرا روی تو بینا می‌کند چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر