- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این جهان بی وفا با کس نکردست او وفا درد از او بسیار باشد زو نمی آید دوا
2 هر درختی کاو کشد سر بر فلک از بار و برگ هم بریزاند به قهرش عاقبت باد فنا
3 گر صدف پنهان شد اندر بحر بی پایان چه غم گوهر ذات شریفت را همی خواهم بقا
4 گوهری شهوار از دریای لطف آمد برفت کاندر این عالم نمی داند کسی او را بها
5 یارب آن درّ معانی را ز لطف بی دریغ در میان درج اقبالش نگه دارد خدا
6 شکر معبودی ز جان گویم که بنّای ازل گلشن اقبال عمرت را کنون کرده بنا
7 روز هیجا در نبردت رستم و اسفندیار گرد نعل مرکبت کردند باری توتیا
8 جز دعای دولتت ورد زبانم هیچ نیست آخر از دست فقیران خود چه خیزد جز دعا
9 بعد از این تصدیع و گستاخی که کردم در جهان من دعای دولتت گویم بجز مدح و ثنا