این جهان بی وفا با کس از جهان ملک خاتون غزل 24

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

این جهان بی وفا با کس نکردست او وفا

1 این جهان بی وفا با کس نکردست او وفا درد از او بسیار باشد زو نمی آید دوا

2 هر درختی کاو کشد سر بر فلک از بار و برگ هم بریزاند به قهرش عاقبت باد فنا

3 گر صدف پنهان شد اندر بحر بی پایان چه غم گوهر ذات شریفت را همی خواهم بقا

4 گوهری شهوار از دریای لطف آمد برفت کاندر این عالم نمی داند کسی او را بها

5 یارب آن درّ معانی را ز لطف بی دریغ در میان درج اقبالش نگه دارد خدا

6 شکر معبودی ز جان گویم که بنّای ازل گلشن اقبال عمرت را کنون کرده بنا

7 روز هیجا در نبردت رستم و اسفندیار گرد نعل مرکبت کردند باری توتیا

8 جز دعای دولتت ورد زبانم هیچ نیست آخر از دست فقیران خود چه خیزد جز دعا

9 بعد از این تصدیع و گستاخی که کردم در جهان من دعای دولتت گویم بجز مدح و ثنا

عکس نوشته
کامنت
comment