- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این بار شد از دستم کار دل سرگشته اکنون منم و چشمی در خون دل آغشته
2 پر شور شری دارم گو در سر این سر شو بر جبهت من فطرت دیرست که بنوشته
3 آب و گل ما شد خون از قدرت صنع او ایزد گل آدم را بی فایده نسرشته
4 بر بوی خط غلمان بر یاد خط رضوان بنگر به لب سبزه بنشین به سر کشته
5 نظاره گهی دارم صحراش ریاض خلد یک روز نمی آیی با ما سر آن پشته
6 بر مجلس عشاق آی بی خویشتن و بنگر هم کشته در او زنده هم زنده درو کشته
7 دردا که نزاری شد باریکتر از سوزن هم عاقبت از جایی سر بر کند این رشته