- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این چار رباعی از شه تاجور است کارایش دیوان قضا و قدر است
2 چون بنویسی دهندهٔ کام دل است چون بسرایی برندهٔ هوش سر است
3 «امروز سوار اسب رهوار شدم از بهر شکار سوی کهسار شدم
4 آن قدر به چنگ باز و تیهو آمد کز کثرت قتلشان در آزار شدم»
5 «باران ز هوا هم چو سرشکم آید وز آمدنش به دشت رشکم آید
6 زان راه که باریدن باران ز چه روست آنجا که چو سیل از مژه اشکم آید»
7 «دیدار تو دیدنم میسر نشود هیچم به تو ماه روی رهبر نشود
8 هر چند کز آتش غمت میسوزم لیکن گویم که چون تو دلبر نشود»
9 «دوری تو کرد زار و رنجور مرا بی روی تو دیو است کنون حور مرا
10 گر وصل تو بار دگرم دست دهد در هر دو جهان بس است منظور مرا»