1 این کار تو را کارگزار دگر است نیک و بد تو به اختیار دگر است
2 علم و عمل و ریاضت و جهد و ثبات راه طلب است و یافت کار دگر است
1 در بندگیش ناخلفی می کردی زان بر در دشمنان او می گردی
2 با این همه اینک دَرِ صلحش باز است گر توبه کنی بندهٔ خاصش گردی
1 گر بد داند و گر نکو او داند گر جرم کند و گر عَفو او داند
2 تا زنده ام از وفا نگردانم روی من بر سر آنم آن او او داند
1 هر مرد که او پای درین راه افشرد در شیشهٔ جام او چه صافی و چه دُرد
2 تا سر ننهی پای درین راه مِنه کاین راه به بی سری به سر شاید برد