-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 این ذاتِ مطهّر مگر از نور سرشته ست وین سروِ خرامان مگر از باغِ بهشت است
2 با این همه شیرینی و چالاکی و چستی خوش خُلق و نکوسیرت و پاکیزه سرشت است
3 با صورتِ زیبایِ چنین آینه سیما از آیینۀ چرخ مگویید که زشت است
4 هرگز پدر و مادرِ گیتی نشنیدم فرزند بدین شیوه که پرورد و که کشته ست
5 بگذار سرم تا برود در قدمِ دوست خود بر سرم اندر ازل این حکم نوشته ست
6 گو شحنه به زندان مفرستم که وجودم از دیدۀ سوزن به درآید که چو رشته ست
7 گویند چنان شیخ چنین شوخ نباشد آری که بسی مسجد جامع که کنشت است
8 گو هردوجهان زیر و زبر شو که نزاری با یاد تو یاد همه از دست بهشسته ست