1 این کوثر فیض بخش کز خجلت او آب چه زمزم به زمین رفته فرو
2 گر جوشد و بیرون رود از سرچه عجب کز عکس رخ تو آتش افتاده درو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد گیرد بلا کناری عشق از میان برافتد
2 دهر آتشی فروزد کابی بر آن توان زد داغ درون نماند سوز نهان برافتد
1 کنون که خنجر بیداد یار خونریز است کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
2 دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز که یاد کوهکنش به ز وصل پرویز است
1 بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را در ظلمات گم مکن چشمهٔ آفتاب را
2 گر به حیا مقیدی برقعی از حجاب کن پردهٔ رخ که پیش او باد برد نقاب را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به