- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این سخن نقلست از نوشین روان گفت اگر خواهی که رازت در جهان
2 دشمنت نشناسد از زشتی که اوست توبه نیکوئی مگو در پیش دوست
3 گردرین پرده نگهداری نفس هم نفس باشی و گرنه هیچکس
4 صبح اگر کشتی نفس را در دهان کی رسیدی این بشولش در جهان
5 تا زفان سرخ دارد ساکنی تو بسرسبزی نشسته ایمنی
6 چون زفان جنبان شود کام سیاه برتو سر سبزی کند حالی تباه
7 هیچ عضوی بنده را روز شمار مهر نکند جز دهن را کردگار